میانگین زمان مطالعه: 3 دقیقه
پس از معرفی مفهوم بازرگانی بینالملل و اصلیترین مسائل مرتبط با آن و بیان انگیزههای اصلی بازرگانی بینالملل درگذشته که همان تأمین نیازهای جامعه و سودجویی محسوب میشدند؛ در این فصل سعی بر آن داریم تا دیدگاههای متفاوت نسبت به بازرگانی بینالملل را بهطور خلاصه بیان کرده و بهنقد و بررسی هریک بپردازیم.
اولین نظریهای که در اواسط قرن هفدهم در انگلستان در مورد تجارت بینالملل مطرحشده، نظریهی سوداگری «مرکانتیلیسم» نام دارد که ذخایر طلا و نقره را بهعنوان پایه ثروت ملی و عاملی تعیینکننده در برقراری مبادلات خارجی کشورها میدانست. این نظریه سیاست تشویق صادرات و کاهش واردات و درنهایت افزایش تراز تجاری کشورها را مورد تأکید قرار داده است. نظریهپردازان مرکانتیلیسم معتقد بودند که هر کشوری باید کوشش کند تا بیشتر صادر نماید و کمتر وارد نماید تا درنهایت به مازاد تراز بازرگانی دست یابد. سوداگران هم در این سیستم از دخالت دولت در اقتصاد و تجارت خارجی در راستای کنترل واردات و افزایش مازاد تراز پرداختها پشتیبانی میکردند.
یکی از کسانی که این مکتب را موردنقد قرارداد دیوید هیوم بود. او معتقد بود: هنگامیکه انگلستان در تجارت با فرانسه به مازاد تجاری دست پیدا کند بر ذخایر طلای او افزوده میشود که این خود به افزایش حجم پول و بالا رفتن سطح تقاضا در این کشور ختم میشود. این اتفاق باعث گران شدن کالاهای صادراتی کشور مذکور گردیده و درنتیجه تقاضای خارجیان برای این کالاها رو به کاهش میرود.
نتیجهی نهایی این تحلیل این است که مازاد تراز بازرگانی یک کشور نمیتواند امری دائمی باشد زیرا منجر به افزایش حجم پول، بالا رفتن تقاضا، گران شدن کالاها برای خریداران خارجی و درنهایت کاهش صادرات آن کشور میگردد.
انتشار کتاب آدام اسمیت به نام ثروت ملل در سال ۱۷۷۶ یکی از رویدادهای مهم تاریخ علم اقتصاد محسوب میشود. اسمیت در این کتاب علاوه بر پرداختن به بسیاری از مباحث اقتصادی بخشی را هم به تجزیهوتحلیل موضوعات تجارت خارجی اختصاص داده است. او ابتدا نظریه مرکانتیلستها را موردانتقاد قرار داده و سپس به تشریح علل و آثار انجام مبادلات بین کشورها پرداخته و منافع ورود به این دادوستد را برای ملتها بازگو نموده است.
اسمیت بر این باور بود که کشورها ازنظر کارایی در تولید کالاها شرایط متفاوتی دارند. بهعنوانمثال در زمان او انگلستان به خاطر برخوردار بودن از امکانات و فرایندهای پیشرفته در صنعت نساجی در تولید منسوجات نسبت به سایر کشورها برتری محسوس داشت و فرانسه نیز با توجه به شرایط مساعد آب و هوایی، خاک خوب و تجربیات فراوان در برخی از صنایع تبدیلی، از مزیت برخوردار بود. از دیدگاه آدام اسمیت هنگامیکه کشوری در تولید یک کالا نسبت به کشورهای دیگر کارایی بالاتری داشته باشد آنگاه در عرصه تجارت به برتری مطلق دست مییابد.
آدام اسمیت بر این باور بود که هر کشور باید در تولید کالاهایی تمرکز یابد که در آنها نسبت به سایر کشورها از مزیت مطلق برخوردار است و همچنین کالاهایی را وارد نماید که کشورهای دیگر نسبت به او دارای برتری باشند. بر پایه این نظریه در زمان آدام اسمیت، انگلستان میبایست در تولید منسوجات و فرانسه در تولید برخی از محصولات کشاورزی ازجمله انگور تخصص پیدا کنند و مازاد مصرف داخلی خود را از این دو کالا با یکدیگر مبادله نمایند.
به نظر اسمیت یک کشور هیچگاه نباید کالایی را در داخل تولید کند که میتواند آن را ارزانتر از خارج خریداری نماید. او بیان میکرد که کشورها با تخصصی کردن تولید و تمرکز یافتن بر کالاهایی که در آنها از مزیت بارزی برخوردارند، سرانجام از مبادله این کالاها با یکدیگر نفع میبرند و این سیاست به سود همه کشورهای طرف مبادله تمام خواهد شد.
اما پس از مدتی دیوید ریکاردو با بررسی و نقد مزیت مطلق نشان داد که این دیدگاه درست نیست. ریکاردو در کتاب اصول اقتصاد سیاسی که در سال ۱۸۱۷ منتشر شد؛ ادعا نمود که وقتی کشوری در تولید همه کالاها از برتری مطلق برخوردار باشد میتواند کالاهایی را که در آنها بیشترین کارایی را دارد؛ تولید و صادر کند و در مقابل کالاهایی را که کارآمدی کمتری در آن دارد از خارج وارد نماید. با اجرای چنین سیاستی این کشور هم از مبادلات خارجی منافعی کسب خواهد کرد. این دیدگاه که با استدلالهای اقتصادی قویتری همراه بود به نام تئوری برتری نسبی شهرت یافت که میتوان آن را شکل تکاملیافتهتر نظریه آدام اسمیت تلقی کرد.
پس از آشنایی با نظریات مطرحشده در رابطه با بازرگانی بینالملل، در فصلهای آینده به بررسی مفاهیم مطرح در این شاخه از تجارت خواهیم پرداخت.
شما می توانید فایل PDF این مقاله را پس از ثبت نام یا ورود دریافت نمایید
[restrict]
دریافت PDF این مقاله
[/restrict]