فرسودگی شغلی
یکی از دلایلی که باعث شده است انسان دائماً به کارکردن مشغول باشد، تأمین نیازهای فردی است. نقش کار در زندگی امروز، فراتر از یک مقصود و هدف ظاهری است و درصورتیکه کار با روحیات و خصوصیات فردی شخص شاغل همسو نباشد و ویژگیهای آن مطلوب شخص نباشد، نه تنها رضایت شغلی را برای فرد فراهم نمیکند بلکه باعث دلمردگی در کار میشود، بهطوریکه فرد باعلاقه کار نخواهد کرد و همین امر میتواند درنهایت به بیماری جسمی و روحی همچون استرس و … منجر گردد. فشارهای شغلی که به فرد شاغل وارد میشود و باعث واکنش او میشود، به مرور عامل ایجاد فرسودگی شغلی در فرد میشود.
واژه فرسودگی شغلی نخستین بار بهوسیله یک پرفسور روانشناس در اوایل دهه ۷۰، به متون علمی پا گذاشت. سالها بعد مسلش و همکاران (۲۰۰۱) فرسودگی شغلی را به دو مرحله جداگانه تقسیم کردهاند:
۱- مرحله مقدماتی: اولین نوشتارها و کتابهایی که در این مرحله به تحریر درآمد در اواسط دههی ۱۹۷۰ میلادی در کشور ایالاتمتحده بود. در این کتابها سعی بر توصیف پدیده فرسودگی شغلی شد و هدف از آن ایجاد اصطلاح فرسودگی شغلی و بررسی آن بود.
۲- مرحله تجربی: پدیده فرسودگی شغلی از دهه ۱۹۸۰ وارد پژوهشهای تجربی شد و از طریق روشهای عملی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت.
در تعریف فرسودگی شغلی، اتفاقنظر کامل وجود ندارد؛ اما بامطالعه تعاریف مختلف مربوط به آن میتوان به این نتیجه رسید که محققان در این زمینه در یک مورد باهم اتفاقنظر دارند آنهم اینکه فرسودگی در کار به زندگی مدرن و محیط کار ارتباط دارد.
حال که با مفهوم فرسودگی شغلی آشنا شدیم، به بررسی رویکردهایی رایج در رابطه با بررسی فرسودگی شغلی میپردازیم.
واژهی فرسودگی برای اولین بار در رویکرد بالینی، توسط فرودنبرگ در مقالهای که سال ۱۹۷۹ منتشر کرد، بیان شد. او معتقد بود که هر فرد نسبت به فردی دیگر علائم متفاوتی را نسبت به سندرم فرسودگی شغلی داراست. فرودنبرگ در تحقیقاتش کارمندانی که احتمال بیشتری داشتند تا با این سندروم روبهرو شوند را اینگونه دستهبندی کرد:
الف) کارکنان و کارمندانی که نسبت به سازمان خود متعهد و وفادارند: این افراد دائماً به فکر کمک به دیگران هستند و برایشان فرق نمیکند که شخص مقابل چه خصوصیاتی دارد.
ب) افراد باشخصیت والا و سلطهطلب: این افراد، بر این عقیدهاند که هیچکس مانند خود آنها نمیتواند کار را بهخوبی پیش ببرد و حتماً باید خودشان دیگران را کنترل کنند تا به موفقیت نزدیک شوند.
ج) مدیران: مدیرانی که بسیار کار میکنند معمولاً با خستگیهایی مواجه میشوند که ازلحاظ روانی آنها را متزلزل میکند. کار زیاد میتواند تأثیرات سوء برای این گروه از افراد ایجاد کند.
چرنیس معتقد است که فرسودگی در چند مرحله اتفاق میافتد:
مرحله اول؛ فشار روانی: تمامی موارد استرسزا بر روی فرد فشارهای روانی بسیاری وارد میکنند.
مرحله دوم؛ آشفتگی روانی: این مرحله دارای علائم مختلفی است و برای نمونه میتوان به عزتنفس پایین، سردرد، خستگی و اختلالات رفتاری اشاره کرد.
مرحله سوم؛ مقابله دفاعی: در این مرحله بدن نسبت به عوامل بیرون، بیانگیزه و بی هیجان برخورد میکند.
مزلاچ و همکاران با جستجوی فراوان به این اتفاقنظر رسیدند که فرسودگی یک ساختار چندبعدی دارد و از سه مؤلفه که با یکدیگر مرتبط هستند تشکیلشده است:
مؤلفه اول؛ خستگی عاطفی: از دست رفتن انرژیهای عاطفی فرد باعث خستگی عاطفی در او میشود.
مؤلفه دوم؛ مسخ شخصیت: نام دیگر این مؤلفه ازخودبیگانگی است. فرد در این وضعیت پرخاشگرانه رفتار میکند و برخورد او با مراجعه کنندگان مانند یک شئ است که شخصیت انسانی ندارد.
مؤلفه سوم؛ احساس موفقیت کم: احساس فرد اینگونه است که او درگذشته و حال موفقیت مطلوب خود را به دست نیاورده و احساس کمبود موفقیت میکند.
در انتها لازم به ذکر است که این مقاله تنها بخشی از پژوهشهای بهادر یاری پور، از دانشجویان استاد رزقی رستمی است. اگر به موضوع فرسودگی شغلی علاقهمندید و میخواهید با نشانهها و راههای پیشگیری و مقابله با آن آشنا شوید، میتوانید از فایل کامل PDF مربوط به این مقاله استفاده کنید.
شما می توانید فایل PDF کامل این مقاله را پس از ثبت نام یا ورود دریافت نمایید
[restrict]
دریافت PDF کامل این مقاله
[/restrict]