آلفرد مارشال متولد ۱۸۴۲ در محلهٔ فقر نشین برموندسی لندن است. پدرش کارمند بانک و او با کمک مالی عمویش وارد دانشگاه کمبریج شد و به مطالعهٔ ریاضیات، فلسفه و اقتصاد سیاسی پرداخت. مارشال که که از بسیاری از محلههای فقیر نشین عبور میکرد و شاهد فقر و فلاکت افراد فقیر بود تصمیم گرفت تا اقتصاد را به عنوان رشتهٔ تخصصی ادامه دهد. در زمان مارشال در دانشگاه کمبریج رشتهٔ اقتصاد وجود نداشت و او از دانشگاه کمبریج موفق به دریافت مدرک در علوم اخلاقی شد و به مدت نه سال در یکی از کالجهای کمبریج به تدریس پرداخت. سپس مدت کوتاهی در برخی از کالجهای دانشگاه آکسفورد تدریس کرد. در سال ۱۸۸۵ مارشال به کمبریج بازگشت و دانشکده اقتصاد را تأسیس کرد و تا سال ۱۹۰۸ که بازنشسته شد در آنجا به تدریس پرداخت دانشکدهای که در آن اقتصاددانانی چون آرتور پیگو و جان مینیارد کینز تربیت شدند. مارشال از اقتصاددانان برجسته قرن نوزدهم بود وکتاب «اصول اقتصاد» او سالها در انگلستان تدریس میشد. مارشال، پایهگذار مکتب کمبریج و مهمترین نماینده صلاحیتدار مکتب لیبرال است.
مارشال، در واقع بنیانگذار تحلیل هندسی در علوم اقتصادی است. حسّ انساندوستی و اعتقادات مذهبی او موجب سستی عقیدهاش نسبت به رژیم آزادی اقتصادی شد. توفیق مارشال در تسلّط بر اندیشههای اقتصادی زمان، به دو دلیل بوده است: یکی اینکه سیستم بینابینی عرضه کرد که در حقیقت، نیمه راه بین واقعیت و اقتصاد محض است و دیگر اینکه توانست تئوری ریکاردو را با تئوری جدید مارژینالیست تلفیق کند.
آلفرد مارشال دو اندیشه اقتصادی از خود باقی گذاشت، که افکار شاگردان مکتب کمبریج را بهخود مشغول داشت: اول درباره ایجاد پول و عمل اعتبار و دوم درباره نوع استعمال پول که این اندیشه در انقلاب کینز از عوامل پراهمیت بهشمار میرود.
مارشال علم اقتصاد را مطالعه در سیر عادی زندگی میدانست. او نگاهی واقع بینانه به اقتصاد داشت و به امور ملموس میپرداخت و شاید هم به همین خاطر به کارکرد بازارهای خاص و منفرد در “تعادل جزئی”، مبادرت مینمود. مارشال تحت تأثیر فضای علمی فیزیک نیوتونی، دنبال علمی جلوه دادن و جهانشمول نشان دادن نظریههای اقتصادی بود.
او ایده عدالتخواهی و توزیع عادلانه را بر اساس اخلاق مسیحیت و عقاید مطلوبیتگرایان به پیش میبرد و مسائل اجتماعی و سیاسی را از اقتصاد جدا نمیدانست و البته حامی دخالت دولت برای برای مبارزه با بینظمیها و بهبود امور اجتماعی بود. مارشال تنوع ژنتیکی در نظریه داروین را مشابه با تنوع رفتار بنگاهها در اقتصاد میدانست. او همچنین در توسعه تعادل ایستا در اقتصاد مؤثر بود ولی نتوانست الگوی تعادل پویای مورد نظر خود را سامان بخشد. او در تلاش بود تا بین مکتب کلاسیک با نئوکلاسیک ارتباط برقرار کند. تمایز کوتاهمدت و بلندمدت، تکامل تعادل جزئی، حساسیت قیمت تقاضا، مازاد تولیدکننده و مصرفکننده، ترسیم تعادل پایدار، تمایز بین صنایع هزینه کاهشی و هزینه افزایشی و قدرت تعادل عرضه و تقاضا در استخراج قیمت، از تلاشهای او در اقتصاد است.
مارشال از جمله صاحبنظرانی است، که بین “هزینه نسبی” و “هزینه ثابت”، تفکیک قائل شده و نشان داد که هر کارفرما، برای اتخاذ تصمیم نسبت به افزایش تولید، میتواند فقط هزینههای اضافی را منظور کند و تولید خود را تا حدّی که قیمت جدید بتواند هزینه نسبی را جبران کند، افزایش دهد.
نظریات مارشال در زمینهٔ مسائل اقتصادی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد، یکی در حوزهٔ خرد است و دستهٔ دیگر در حوزهٔ کلان:
نظریه تقاضا؛ مارشال در این زمینه برای بیان رفتار مصرفکننده از روش مطلوبیت استفاده میکند و برای آن چند فرض را در نظر میگیرد:
الف) بر اساس رضایت خاطر مشتری از مصرف یک کالا، میتوان مطلوبیت را از طریق اعداد اصلی اندازهگیری نمود.
ب) قانون “کاهش مطلوبیت نهایی”؛ یعنی اینکه از سطح معلوم بهبعد، مطلوبیت نهایی با افزایش میزان مصرف، شروع به کاهش مینماید.
ج) کلیه کالاهای مورد مصرف، مستقل از یکدیگر هستند؛ در نتیجه معادله مطلوبیت کل از جمع توابع انفرادی مطلوبیت بهدست میآید.
نظریه عرضه؛ هدف از این نظریه بیان طرز رفتار تولید کننده با استفاده از روش هزینه است که بیان میکند
دراین نظریه مارشال طرز رفتار تولیدکننده را با استفاده از روش هزینه بیان میکند، هدف اصلی تولیدکننده به حداکثر رساندن سود یا به حداقل رساندن زیان است. با این هدف، میزان محصولی که یک بنگاه تولیدی میتواند تولید کند، بستگی به میزان منابع تولید دارد؛ که از آن بهرهبرداری میکند. همچنین بنگاه تولیدی میتواند، با افزایش یا کاهش در میزان بهرهبرداری از منابع تولید، میزان محصول را تا حدّ معینی تغییر دهد. مارشال برای استخراج منحنی عرضه، از برابری بین هزینه نهایی و قیمت (P=MC) استفاده کرده و منحنی عرضه را استخراج نموده است. این برابری، تعادل بنگاه را در کوتاه مدت نشان میدهد
نظریه توزیع درآمد ملی؛ که در واقع کاربرد نظری ارزش برای قیمت گذاری عوامل تولید است. قیمت یک محصول به وسیلهٔ عرضه این عوامل در بازار است و برای کارفرما به نوعی هزینه به حساب میآید. این هزینه از طرف درآمد به صورت بهره، دستمزد و سود به عوامل تولید تعلق میگیرد. بدین ترتیب مارشال بین نظریه ارزش و توزیع که در اقتصاد کلاسیک به یکدیگر مرتبط نبودند، ارتباط خاصی برقرار کرد.
مارشال بیشتر به اقتصاد خرد توجه داشت و به تحلیل آن میپرداخت و در نتیجه توجه زیادی به مباحث اقتصاد کلان نداشت. با این وجود مارشال “قانون سه” که به “ژان باتیست سه” است را قبول داشت و با توجه به این قانون به تجزیه و تحلیل “نظریه سطح عمومی قیمتها” پرداخت. طبق قانون سه زمانی که اقتصاد در حالت اشتغال کامل قرار بگیرد و سرعت گردش پول در آن ثابت باشد سطح قیمتها با حجم پول رابطهٔ مستقیم دارد. مارشال تنها انگیزهٔ مردم برای نگهداری پول را، “انگیزه داد و ستد” یا “انگیزه معاملاتی” میداند. فرمول مارشال برای نظریه مقداری پول بهصورت زیر است: M=KPt که در آن، M حجم پول، P سطح قیمتها، K معکوس سرعت گردش پول و t مدت زمان میباشد.
آلفرد مارشال سرانجام در ۱۳ ژوئیهٔ سال ۱۹۲۴ در گذشت.
مارشال کتاب «اصول علم اقتصاد (Principles of Economics)» را در سال ۱۸۹۰ منتشر کرد. و در حاشیه این کتاب از ریاضیات در اقتصاد استفاده کرد. قواعد این کتاب بسیار منظم و دقیق همچون اصول ریاضی کنار هم چیده شدهاند. این کتاب به قدری با اهمیت بود که جایگزین اصول اقتصاد سیاسی استوارت میل در مراکز آموزشی شد.
از دیگر آثار مارشال میتوان موارد زیر را نام برد:
The Pure Theory of Foreign Trade: The Pure Theory of Domestic Values
The Economics of Industry (with Mary Paley Marshall)